امروز موعد پرداخت پول و تحویل خونه ست ..
و من اصلا حالم خوب نیست ..
بابت رفتارهای دیشب همسر ..
بابت تربیت غلط خانواده ، خصوصا پدرش ..
بابت نفرینی که تا پشت زبونم میاد و برمیگرده ..
بابت فکر به اجاره های پیش رو .. اونم با این اخلاق همسر ..
بابت ..
بابت همه چیز ..
خونه آشفته ست .. هنوز کار داره .
و من دستم به جمع کردن نمیره .. حتی اگه تا الان صاحبخونه پولو ریخته باشه بحساب که ریخته .. حتی اگه عصر اسباب کشی باشه ..
خدایا کمکم کن ..
به خودت قسم دلم یاری نمیکنه برای بلند شدن و حرکت کردن ..
از بنده تو آزرده خاطرم ..
با پشیمون شدنشم حالم خوب نمیشه ..
کمکم کن .. بخاطر دخترک که معصوم و بیگناهه... کمکم کن ..
بعدا نوشت
احتمالا شنبه اسباب کشی داریم .. صاحبخونه ها یکی میگه تا تحویل نگیرم پول کامل نمیدم ، یکی دیگه میگه تا پول نرسه بدستم ، کلید نمیدم ..
و ماییم و آخر هفته و ..
دیگه بیخیال شدم .. حاضر نیستم تلاش کنم برای تموم کردن کار ، وگرنه میشه دوندگی کرد و همین امروز درستش کرد .. کار خودمه میدونم .. ولی از توان روحی من خارج دیگه وقتی انگیزه ای ندارم ..